جدول جو
جدول جو

معنی پسه پسه - جستجوی لغت در جدول جو

پسه پسه
واژه ای که برای صدا زدن گوساله ی نر به کار رود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

حشره ای افریقایی شبیه مگس که ناقل تریپانوزوم افریقایی است و با نیش زدن به انسان و بعضی جانوران آن ها را به بیماری خواب مبتلا می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پله پله
تصویر پله پله
درجه به درجه، از یک پله به پلۀ دیگر، کم کم و آهسته آهسته پیش رفتن، به تدریج و تأنّی، نرم نرمک، خوش خوش، اندک اندک، نرم نرم، جسته جسته، خرد خرد، کیچ کیچ، کم کم، متدرّج، خوش خوشک، آهسته آهسته، رفته رفته، آرام آرام، تدرّج
فرهنگ فارسی عمید
(پَ پَ)
نرم نرمک. آهسته آهسته:
عشق میگوید بگوشم پست پست
صید بودن بهتر از صیادی است.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(پَهْ پَهْ)
کلمه ای است از توابع که در هنگام تحسین با حیرت آمیخته گویند. (برهان). آفرین. زه. مخفف واه واه. (غیاث). مکرر په. به به:
روحانیان چو بینند ابکار فکر من
په په زنند بر وی و نام خدا برند.
کمال اسماعیل.
دیده را و مژه را دید دلم خشک و چه گفت
گفت په په نبود بخت بدین شادابی.
مسیح کاشی.
بوحدت فروناوری هیچگه سر
چو حلواخوری زود گویی که په په.
؟
، به به. (در زبان اطفال) ، شراب یا غذائی شیرین یا لذیذ.
- با په په چیزی را خوردن، با التذاذ تمام خوردن. خوردن چیزی را و تحسین کردن آنرا. سخت از آن ملتذ شدن
لغت نامه دهخدا
(لَ سَ / سِ پَ سَ / سِ)
در شاهنامه، نام یک از پهلوانان ایرانی در زمان کیخسرو. و رجوع به اشکس شود
لغت نامه دهخدا
(پِ پِ)
فقه، آنکه حق خیار دارد در بیع و غیره
لغت نامه دهخدا
(سِ بِ سِ)
ثالث. (آنندراج). سه تائی. سه تا سه تا. (ناظم الاطباء) :
من و دلدار و مطربی سه بسه
چارمین چاوشی که بر در بود.
اوحدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تِ سِ تِ سِ)
نوعی مگس آفریقایی
از جنس گلوسین که موجب انتشار بیماری خواب میگردند
لغت نامه دهخدا
(سِ پَ رَ)
رجوع به سه پرک شود
لغت نامه دهخدا
(پَ پَ / پِ)
پپه. پخمه. گول. چلمن. سلیم. پفیوز. آبدندان. ساده. ساده دل. چلمه. صاف و ساده. رجوع به پپه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از لسه پسه
تصویر لسه پسه
گوشت بد که لخم نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از په په
تصویر په په
کلمه ای است که در هنگام تحسین با حیرت آمیخته گویند، آفرین، به به
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه پره
تصویر سه پره
خطی چند که قمار بازان به جهت قمار بازی بر زمین کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پله پله
تصویر پله پله
بتدریج رفته رفته: (پله پله رفت باید سوی بام)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پست پست
تصویر پست پست
نرم نرم آهسته آهسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسه تسه
تصویر تسه تسه
فرانسوی پشه خواب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسا پس
تصویر پسا پس
پس پس
فرهنگ لغت هوشیار
قمیش سرنا که آواری اصلی سرنا از آن است، بخشی از ساقه ی جو.، گونه ای گنجشک دم دراز و کوچک که از انگلهای درختان تغذیه کند
فرهنگ گویش مازندرانی
به پشت، به سوی پشت، عقب عقبی
فرهنگ گویش مازندرانی
عقب عقب، قمیش سرنا پستانک سرنا که آوای سرنا از آنست
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای نفس کشیدن در موقع غذا خوردن، غذا را با ایجاد سر و صدای
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره و ژنده، ور رفتن با دست
فرهنگ گویش مازندرانی
دسته دسته
فرهنگ گویش مازندرانی
عقب عقب، گام نهادن به پشت
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای آتش به هنگام گر گرفتن چوب
فرهنگ گویش مازندرانی
تنوره ی آتش
فرهنگ گویش مازندرانی
سخن در گوشی، بگو مگو
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای شکستن حباب، صدای سرفه ی متوالی
فرهنگ گویش مازندرانی
به آرامی جویدن، احتیاط را نگه داشتن، رونشدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پا به پا، لنگه به لنگه پوشیدن کفش یا جوراب
فرهنگ گویش مازندرانی